نگرشی که ملاصدرا، حکیم بینظیر شیرازی سده 11 هجری به فلسفه دارد، تا حدودی متفاوت از سایر دیدگاههاست. او فلسفه و حکمت را نردبان رشد و ترقی انسانیت، سکوی پرتاب به سوی خدا و در یک جمله آن را مقدمه تشبه انسان به آفریدگارش میداند (ملاصدرا، 1410، ج1، ص20).
چنین نگاهی که حکایت از معتقدات راسخ او دارد، در قالب اسفار اربعه عرفانی با مبانی و اصول عقلی استوار شده و نام «حکمت متعالیه» را به خود گرفته است، در حالی که جلال و شکوه خود را مرهون هماهنگی و همسویی با قرآن و سنّت دانسته، نفرین خود را نثار فلسفهای میکند که قوانینش مطابق با کتاب و سنّت نباشد (همان، ج8، ص303)؛ بنابراین به یک مکتب متعالی فلسفی در جهان اسلام و فراسوی آن تبدیل شده است. نقش منابع دینی در جایگاه فعلی حکمت متعالیه اگر بیشتر از عرفان، کلام و مکاتب فلسفی مشّایی و اشراقی نباشد، قطعاً و یقیناً کمتر نیست؛ زیرا به اذعان پژوهشگران معاصر بسیاری از مسائل مهم و اساسی حکمت متعالیه با الهام و اقتباس از قرآن و روایات وارد این مکتب شده و بر بسیاری دیگر از مسائل و موضوعات، آیات و روایات به عنوان مؤید سایه افکندهاند.
نگارنده معتقد است نقش اساسی در نشو و نمای حکمت متعالیه از آنِ منابع اصیل دینی یعنی کتاب و سنّت میباشد؛ مسائل مهمی چون اصالت وجود، قانون علیت، حرکت جوهری و مباحث الهیات بالمعنیالأخص که پایه و ریشه حکمت متعالیه را تشکیل میدهند، از منابع دینی الهام گرفته شده و مباحث پیرامون آنها از آیات و روایات استخراج شدهاند.