چکیده شواهد نشان میدهد مفهوم بیانناپذیری شامل قضایای شهودی در عرفان اسلامی نمیشود. نگارش حاضر در راستای بررسی و نقد استدلال ویلیام جمیز بر بیانناپذیری است؛ استدلالی که او بر عبارت غزالی استوار کرده است و بر اساس آن، ویلیام جیمز عرفان اسلامی را مشمول نظریه بیانناپذیری قلمداد میکند. در فرایند تحقیق پیش رو به دو حقیقت خواهیم رسید؛ نخست اینکه پسزمینههای گزارههای عرفانی برای اهل حقیقت شفافتر خواهد شد؛ دیگر آنکه با مشکوفشدن پسزمینهها همچون شرایط ویژه اجتماعی و سیاستهای مخالف و تنگناهای زبانی، به یک روش دقیق برای رسیدن به حقایق دست خواهیم یافت. در این بحث سخنان عرفا و محققان اسلامی نیز مورد توجه قرار گرفته تا بطلان این فرضیه آشکارتر شود. مقاله حاضر با روشهای ساختارگرایی و پدیدارشناسی بهرشته تحریر درآمده است.